یوسف مشهدی فراهانی

یوسف مشهدی فراهانی
yosef mashhadi farahani
قالب وبلاگ

 

بماند . از جمله کارهای مورد توجه بحث ازدواج بود . ازدواج ، یه واقعیت انکار ناپذیر، یه حقیقت دلچسب و زیبا ، یه برهه از زندگی که خودش یه گذری و یه نظری بود شاید شبیه به یه رنسانس . اونجایی که آدم کوچیکا مرز بزرگ شدن رو در می نوردن و بزرگ میشن و وارد دنیای آدم بزرگا میشن . درسته اونموقعها مرزبندی کوچیکا با بزرگا ، ازدواج بود اما این یه دلیل محکمه پسند حساب نمیشد . دلیل باید خیلی متقن تر و محکم تر و مستدل تر بود تا بواسطه اونا اجازه بدن آدم کوچیکا مرز بزرگی رو بگذرون و بزرگ بشن . اینه که هر کی سعی میکرد تا دلیل بهتری ارائه بده تا بزرگتر ها  مجاب بشند و به اون اجازه لازم رو بدهند ، یکی غریزه رو پاشو وسط میکشید و یکی سرو سامون گرفتن و یکی ..... خلاصه هر کس سعی میکرد دلیل موجه تری ارائه بده . بعضی ها هم دلایل کلیشه ای داشتند مثل اینکه برای حفظ نصف دینشون میخوان دست به این جهاد اکبر بزنند . بمونه خیلی هام تو این به اصطلاح جهاد که حالا اکبر و اصغر بودنش بماند رفوزه میشدند و بعد که ..... از پل می گذشت نه از جهاد صغری و کبری خبری بود و نه از اون نصف ایمانی که دنبال راهکاری برا حفظش . تا جایی که مرده و زنده باعث و بانی همیشه یه جورایی پاش وسط کشیده میشد و باید جوابگو می بود .از این قسمتش اگه بشه یه جورایی زودتر خلاص بشیم و بریم سروقت سرفصل بعدی هر چند که تو بحث اول نتیجه ای ام بدست نیاوردیم ، یعنی خیلی هم دنبال نتیجه گیری نبودیم . بهر حال قسمت دوم سریال آدم بزرگا همش بر میگرد به کار و کار و کار . تا اونجایی که انگار آدم بزرگا ، بزرگ شدن تا فقط کار کنند . اینجا زن بزرگ و مرد بزرگ هم نداره . چون اینجا دنیای آدم بزرگا است . یعنی از صبح علی الطلوع اون موقعی که ساعت کار خورشید هنوز شروع نشده و ساعت شبکاری ستاره ها هم هنوز تموم نشده . باید شروع بدویدن کنی تا .... بوق سگ . ببخشید حرف زشتی بود . نباید اینو میگفتم . اما شما به بزرگی خودتون ببخشید یه جورایی قافیه بود دیگه شاید بهتر بود که دست بترکیبش نمی زدم . این یکی رو زیر سیبیلی رد کن . باشه ! خلاصه تو سریال آدم بزرگا مثل اینکه نویسنده کفگیر معلومات و محفوظاتش به ته دیگ خورده باشه فقط یه مطلب اونم راجع به کار آدم بزرگا نوشته بود و از روش کپی گرفته بود به تعداد سریال روزهای زندگی فقط برای اینکه سرش نق نزنن که چقدر فیلمهای تکراری ؟، یه جاهایی رو یه نمه تغییراتی داده بود مثلا یه جه شور عروسی توش آورده بود ، یه جاهایی سوز عزا . حالا عروسی کی و عزای کی دیگه شاید خیلی هم مهم نبود . بهر حال آدم بزرگه که اونهمه تلاش کرده بود تا بزرگ بشه بغیر از اولش که با عروسی شروع شد و آخرشم با عزا دیگه چیزی از این بزرگی عایدش نشد جز کار و کار و کار . فکر کنم بهای گزافی بود برا بزرگ شدن راستش حالا که فکر میکنم میبینم چه تلاش بیهوده و عبسی شاید اصلا ضرورت نداشت که آدم بزرگ بشه یا بهتر بود تو همون دنیای آدم کوچیکا میموند . اگر مقایسه کنیم میبینیم تو دنیای آدم کوچیکا خیلی چیزای قشنگتری پیدا میشد که مهمترینشون شاید این بود که از صبح علی الطلوع اونموقعی که ستاره ها هنوز شب کاریشون رو تموم نکرده بودند بایه خوابهای قشنگ شروع میشد در ادامه با یه نوازش مادرانه از خواب بیدار میشد اونم با صد منت به سر خورشید خانم که ... اگه بخاطر شما نبود اصلا دلم نمی خواست بیدار بشم بعدشم صبحانه آماده و دیگه نگم چون وقتی یادم میافته میبینم چه مفت باختم . یه دنیای واقعی پر از لحظات شیرین رو دادم و یه دنیای غیر واقعی که همش کار بود و کار بود و کار رو گرفتم . راست راستی معامله خوبی نبود نمی دونم شما بگید معامله خوبی بود ؟ بهر حال دنیای کوچیکی رو به امید دنیای بزرگا رها کردم تما دنیای بزرگا هم گشتم چیزی ندیدم تا اونجا که بخودم نهیب زدم شاید آدرس رو اشتباه اومدم . شاید دنبال بزرگی دیگه باید میگشتم . یه جای دیگه ! کجا ؟ نمی دونم . شما میدونید ؟ اگه میدونید لطفا به من هم بگید ! حالا میخوام از اینجا به بعدش رو یه جورای دیگه ای بگذرونم تا وقتی مارش عزا رو برام بصدا در نیاوردن . باید بجنمبم . باید عجله کنم شاید فرصت خیلی کمی مونده باشه میخوام دوباره برای بزرگ شذن تلاش کنم شاید اینبار آدرس رو درست برم شاید اینبار بتونم بزرگ بشم . خوب برای بزرگ شدن از کجا باید شروع کنم ؟ آره از یه ازدواج . اما باید خیلی حواسم رو جمع کنم اینبار دوباره تو اون وادی قبلی قدم نگذارم یعنی دیگه همه چیم نشه کار و کار و کار . تو این دست نوشته انقدر از کار گفتم که .......... بهم دست میده . نه اینکه منکر کار باشم . نه میخوام بگم میدونستم قرار بود برای زندگی کار کنم نه برای کار زندگی کنم . بهر حال تصمیم گرفتم یه بار دیگه امتحان کنم یه بار دیگه تلاش کنم شاید این بار موفق بشم تا بزرگ بشم . انقدر بزرگ ، شاید مثل یه درخت بید که میتونه خیلی ها رو زیر چتر سبز و زیبای خودش بگیره یعنی آفتاب روزگار و بگیره و به جاش سایه خنک و دلپذیری رو برای اونایی که دوستشون داره فراهم کنه حالا اون آدمای دوست داشتنی هر چند نفر که میخوان باشند . بزرگ شدنم یعنی همین هر چقدر چتر سبزت بزرگتر بشه آدمای دوست داشتنی بیشتری رو میتونی زیر اون چتر جا بدی . ای کاش میشد این چتر سبز به وسعت همه دنیا بود تا همه آدما رو زیرش جا بدیم !  

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:, ] [ 12:9 ] [ یوسف مشهدی فراهانی ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یوسف مشهدی فراهانی و آدرس parvaz1404.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 122
بازدید کل : 3176
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

خطاطي نستعليق آنلاين

Untitled Document
دریافت کد خوش آمدگویی
ایران رمان